کتاب پایداری 94 که آثار منتخب ششمین جشنواره داستان کوتاه پایداری را دربردارد شامل داستانک هایی از زندگی شهدا می باشد تا گوشه هایی از فداکاری های مردم عادی که سرنوشت جنگ را رقم زدند را نشان دهد.

 سکوت / نیلوفر مالک

صدای پای سرباز عراقی آمد

زن چادرش را روی کمد انداخت سرباز با چشمهای وق زده به او نزدیک شد.

زن دستش را محکم جلوی دهانش گرفت.

شکاف کمد را پوشانده بود حالا باید خفه می شد تا صدایش را هم پسرکش از داخل کمد نشنود.



آن روزها/ فائزه رفیعیم

ساعت 12 شب بود. نگاهی غمگین به آسمان انداخت. صدای نارنجکی درگوشش پیچید، دستش را رو شقیقه هایش گذاشت. چشمانش را بست- مصطفی داداش نیروها کم شدن سریع به حاجی خبر بده، قدم هایش را تند تر کرد چشمانش فقط دنبال بیسیم چی بود، زبانی برای فریاد نداشت. نزدیک بیسیم چی شد و با دست هایش به او فهماند که به حاجی خبر اعزام نیرو را بدهد چشمش به علی افتاد هیچ چیز از صورتش پیدا نبود...



 گمنام/ لیلا حسنی

مادر: دلش که تنگ میشد،قاب عکس را میزد زیر چادرش و میرفت سر مزار یکی از شهیدان گمنام...

حسین عابدی

چرا

تو چرا شهید نشدی؟

عمو رحیم بغض می کند و می گوید بابات کجا... من کجا ...اون با ماها فرق داشت...

حسین عابدی حسین عابدی

نشانی

نشانی

نام : عبدالله

فامیلی: جعفری

نام پدر:

محل تولد:

نشانی منزل: پرورشگاه

رزنده نوجوان فرم تکمیل شده را تحویل مسئول ثبت نام داد و سوار اتوبوس شد.



 توپ فوتبال / دل آرا فریدیان عراق

پسرش نوشت: بابا امروز کارنامه ها را دادند. معدلم پانزده و نیم شد. یادت نرود قول داده بودی از جبهه که برگشتی یک توپ فوتبال بخری تا با هم بازی کنیم.

از جبهه که برگشت یک فوتبال دستی خرید.



 غم خم شان نمی کرد/ لیلا پارسافر

به گفتن: خوش به حالش؛ اکتفا کرد و برگشت پشت خاکریز. بی آنکه بفهمد چه بار بزرگی برداشته از دوش کسانی که خبر شهادت برادر کوچکترش را آورده بودند.


منبع: کتاب پایدرای 94، آثار منتخب ششمین جشنواره داستان کوتاه پایداری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده